مرکز علمی آزاد پسرانه دکتر چمران شهرستان نکا با رویکرد پژوهشی

میدان جانبازان- ابتدای جاده نیروگاه- ساختمان وفائیان- طبقه دوم- واحد7

مرکز علمی آزاد پسرانه دکتر چمران شهرستان نکا با رویکرد پژوهشی

میدان جانبازان- ابتدای جاده نیروگاه- ساختمان وفائیان- طبقه دوم- واحد7

مرکز علمی آزاد پسرانه دکتر چمران شهرستان نکا با رویکرد پژوهشی

سلام
شماره تماس مرکز: 01134722585
اهداف:
- آموزش تخصصی فیزیک، شیمی و ریاضی
-کلاس های تقویتی و کنکوری
- مشاوره آموزشی
- مشاوره پژوهشی
- آموزش رباتیک
- آموزش و مکالمه زبان انگلیسی
- مکالمه زبان عربی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

سالروز شهادت دکتر چمران

Admin | يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ

روزی که چشم از جهان بربندم ، آرامشی تمام خواهم داشت وقلب مجروحم خواهد رست،آتش سوزان درونم ساکت خواهد شد و  به لقای پروردگار خود نایل خواهم آمد،از این دنیا و ما فی ها خواهم رفت، اما نگران دوستان و دیگرانم ، شاید ندانند چه قلب لطیف ،چه روح بلند و چه استعدادهای بزرگی را از دست داده اند،قلبی که زجر موری را نمی توانست تحمل کند، آزار دیگران رنجش می داد. هر زجر و سختی را به خود می خرید تا مگر انگشت کوچک کسی خراش بر ندارد. یک دنیا صبر و تحمل و فداکاری بود. خود را وقف غم و درد کرده بود،سپر بلا بود.

چه ذوق شوق ها و چه ذوق ها داشت.

شوق او آن بود که فداکاری اش را کسی نفهمد. درد درونش را کسی نداند و خوبی هایش مخفی بماند.

و چه ذوقی!ذوق آن داشت که به دختری عشق بورزد که همه طردش کرده اند ، به سایه ی درختی پناه ببرد که کسی به آن توجهی نمی کند .به نقطه ای برود که مرگ می بارد ، خطر وجود دارد،همه می لرزند و او در تحمل شدایدش  تنهاست!

ذوق فقر ،ذوق تنهایی، ذوق درد و غم، ذوق عشق و محبت ، ذوق عرفان و سلوک ،ذوق زیبایی...

وجودم اشک، اشکی که عصاره جانم است.

وجودم عشق، عشقی سوزان که جهانی را روشن کرده است.

وجودم شور و هیجان و محبت ، که روح بخش و حرکت دهنده بود.

وجودی مملو از لطف ، زیبایی هنر و عرفان بود.

وجودی که تجلی گاه صفات خدا بود.

مهرش ، غضبش ، عشقش ، آرزوهایش ، خوابش ، غمش ،دردش ... همه زیبایی و جلال و تجلّی خدا بود...

آیا این ها حمل بر غرور می شود؟ از غرور به خدا پناه می برم، بگذار این راز و نیاز هم همراه راز و نیاز های دیگر فقط برای من مکتوم بماند.

از لطف و زیبایی سخن می گویم ، چون از لطف و زیبایی خوشم می آید .

از عشق ، از عرفان ، از درد، از غم سخن می گویم. حتی اگر در خودم بیابم به آن عاشقم،به آن دل بندم ، یا از آن لذت می برم؛ حتی اگر در وجودم باشد.

خدایا، این زیبایی ها را برای تسبیح تو بر می شمرم. با کمال تواضع،به حدی که خاک پای انسان ها هستم ، چه تواضعی که خود داستانی دارد.چه داستانی؟ داستانی که شخصی ندیده و نشنیده است.

چه کنم؟ سوزش درون خود را چگونه شرح دهم؟چگونه این سوزش را با سر اشک تسکن بخشم؟ این جرقه های عشق و کحبت را که از آتشفشان وجودم بر می جهد و این گونه ظهور می کند، از کنترل عقل و دلم خارج است.

منبع:عارفانه

  • Admin

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">